خب برای شروع باید بگم که این کتاب واقعا منو شوکه کرد. در جریان این کتاب به جملاتی جالب توجه برخوردم و نویسنده پایانی زیبا به کار خود داده بود
مارتین ماجرای خودش رو با توضیح دادن در مورد اسم و فامیلش و این که چطور به خاطر اون مورد تمسخر دیگران قرار می گیره آغاز می کنه ولی این در برابر اتفاقاتی که قراره بعد از اون رخ بده چیزی نیست. مارتین از پدرش متنفره ولی نه این که بخواد اون بمیره و یک جسد رو دستش بمونه در حالی که نمی دونه باید باهاش چی کار کنه اما اوضاع از این هم بدتر می شه